...هیچ وقت اینقد غم تو دلم نبوده
Sunday, July 3, 2011
Friday, June 10, 2011
تقدیم به قاصدک
برای باد
برای طوفان هایی که در ذهن مادرم شکل میگیرند
و برای تمام توهمات
تقدیم می کنم
این ذهن اسیر را
به قاصدک های سبک
انهایی که همیشه از سنگینی توهمات من
گله دارند...
Saturday, February 5, 2011
Thursday, December 2, 2010
درد
اخر درد اولویت نداشتن هم شد درد؟
بله بزرگ تر از ان سراغ ندارم
درد به این بزرگی که جان ادم را می سوزاند نمی شود درد؟
درد
Friday, November 26, 2010
درباره الی
موسیقی چیزی نبود که بشر را به زانو در بیاورد؟
یا اصلا صوت ؟
من اینجا چند روزیست که به زانو در امدم
و اگر پدر بزرگ هامان بودند بی دینمان می خواندند
و حتی پدر هامان که هستند و مدام تکرار می کنند این چیزی نبود که ما می خواستیم
من به اهنگ دلخواهم نه تنها گوش می دهم بلکه تمام دلم را میدهم
حتی چشمانم را هم میدهم
تا اصوات مرا بگیرند
و پرتم کنند انجایی که بعضی ها انرا انحراف می خوانند
بعضی ها بی دینی
بعضی ها لاابالی گری
و من انرا اصل دل و گوش و چشم دادگی.
هر انگشتی هر ضربی که نتی را ا به صدا و فریاد در میاورد
مرا دیوانه و عاشق صدا می کنه
حتی عاشق کرو لال ها
چه بسا که ان ها بیشتر از ما می شنوند
و این ماییم که کر هستیم
من عشق هر صداییم
و انگار طبیعت مرا جز ان ادم هایی گذاشته که دل و دین خود را برای یک صدای تق یا حتی قژ می دهند
اما اینبار این صدا درباره الی بود که یک بسته قرص دست ادم می دهد
و ادم را روانی بالا و پایین رفتن ها می کند
چه پاهایی را زنجیر می کند
دهان را روزه نگه می دارد
و من می فهممم که این فقط الی نبود که بی خبر غرق شد
یا اصلا صوت ؟
من اینجا چند روزیست که به زانو در امدم
و اگر پدر بزرگ هامان بودند بی دینمان می خواندند
و حتی پدر هامان که هستند و مدام تکرار می کنند این چیزی نبود که ما می خواستیم
من به اهنگ دلخواهم نه تنها گوش می دهم بلکه تمام دلم را میدهم
حتی چشمانم را هم میدهم
تا اصوات مرا بگیرند
و پرتم کنند انجایی که بعضی ها انرا انحراف می خوانند
بعضی ها بی دینی
بعضی ها لاابالی گری
و من انرا اصل دل و گوش و چشم دادگی.
هر انگشتی هر ضربی که نتی را ا به صدا و فریاد در میاورد
مرا دیوانه و عاشق صدا می کنه
حتی عاشق کرو لال ها
چه بسا که ان ها بیشتر از ما می شنوند
و این ماییم که کر هستیم
من عشق هر صداییم
و انگار طبیعت مرا جز ان ادم هایی گذاشته که دل و دین خود را برای یک صدای تق یا حتی قژ می دهند
اما اینبار این صدا درباره الی بود که یک بسته قرص دست ادم می دهد
و ادم را روانی بالا و پایین رفتن ها می کند
چه پاهایی را زنجیر می کند
دهان را روزه نگه می دارد
و من می فهممم که این فقط الی نبود که بی خبر غرق شد
Friday, November 19, 2010
حاج مصیب عزیز من
هر وقت حاج مصیب را می بینم عقده نداشتن پدر بزرگ یادم می اید
و همچنین عمه فخری که ملکه جوانی تا پیری حاج مصیب دوست داشتنی است
حرف های حاج عمو همیشه به دل همه می نشیند
هر با که به دیدنشان می رویم از اول تا اخر بغض گلوی من را می فشارد
نگاه مهربان و خسته عمه و صدای گرم حاج عمو چیز هایی هستند که من خیلی وقت است دنبالشانم
حاج عموی هشتاد ساله هنوز هم عاشق عمه است و عمه 70 ساله هنوز هم از کنار حاج مصیب نشستن شرم می کند
از اول تا اخر بازدیدها این زوج عزیز من قربان صدقه من و خواهر برادرهایم میروند و من انقدر از احساس پر می شوم که هر ان است بلند شوم و حاج عموی با تقوی را ببوسم
من این ها را دوست دارم
ان ها هم مرا دوست می دارند
و ترس از دست دادن عمه فخری و حاج مصیب چند وقتی است دل مرا می لرزاند
Wednesday, November 17, 2010
Subscribe to:
Posts (Atom)