Sunday, July 11, 2010

به هر چه هست و نیست نفرین

من امشب می گریم به حال تمام روزها یی که بشر برای چه گریست و من برای چه
تمام دنیا هم دستند
همه با هم عهد بسته اند تا مرا پیر کنند و خیالشان که راحت شد زندگی کنند
خوب فکر می کنم و اسامی تمامی انهایی که هر روز به گریه من خندیدند و همچون الاغی زبان بسته کیف کردند خوب در ذهنم حک می شود
و بغض می کنم
انقدر بغض می کنم
تا
کینه تمام دنیا در دلم جمع شود
و انقدر کوچک می شوم تا در اغوش مرگ ارام جای گیرم
نفرین به دلم